سان آی جونمسان آی جونم، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره
توییتیتوییتی، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

سان آی پرنسس کوچولوی مامان

بدون عنوان

سلام دختر گلم حالا5سال و2 ماه سن داری.خیلی خوشحالم که بزرگتر شدی. این روزا سرم خیلی شلوغه نمیتونم به وبلاگت برسم ولی عوضش باهات بازی می کنم و سعی میکنم خیلی چیزا بهت یاد بدم که خداروشکر خیلی چیزا رو یاد گرفتی احساس میکنم که زبان انگلیسیت خیلی پیشرفت کرده و از این بابت احساس خوشحالی میکنم . البته به فارسی خیلی چیزارو تونستی یاد بگیری خیلی دوستت دارم و بهت افتخار می کنم الان هم هر روز بهم میگی مامانی کی منو آمادگی ثبت نام می کنی خیلی خوشحالی که امسال میخوای بری آمادگی امیدوارم همیشه موفق باشی کوچولوی نازنازی مامانی و بابایی
4 ارديبهشت 1395

کریسمس

خیلی وقته سرم اونقدر گرم بازی و وقت گذرونی با تو دختر گلم شده که اصلا وقتونکردم مطلب بذارم واقعا متاسفم  دیروز اولین روز کریسمس بود با پدرت تصمیم گرفتیم امروز برات یه هدیه بگیریم و ازطرف بابانوئل به دستت برسونیم تا خوشحال بشی برا همین یه لیوان شیرگرم گذاشتم پیش بخاری و گفتم بابانوئل از دودکش بخاری مییاد شیرشو میخوره و برات هدیه میذاره تو هم منتظرش بودی البته اینارو با انگلیسی هم بهت گفته بودم و تو یه هفته بود که منتظر بودی وبالاخره اون روز رسیده بود آره می گفتم بعد اینکه شیر رو گذاشتم پیش بخاری تو داشتی کارتون بابا نوئل رو نگاه می کردی که بهت گفتم سان آی ببین بابانوئل اومده شیرشو خورده تو خیلی تعجب کرده بودی والبته هیجان زده بعد نگاه ...
12 دی 1394

عکس نقاشیت

دخترم  بالاخره بعد از چند روز لحضه شماری امروز کلاس نقاشی رفتی.صبح خوابیده بودی که بهت گفتم دخترم بیدار شو وقت کلاس نقاشی هست.تو هم تا اینو شنیدی زودی چشماتو باز کردی و از تختت اومدی پایین.قربونت برم عسل مامانی پسر خاله اشکان هم باهات بود وباهم رفتین توی کلاس. دوتا ووروجک خیلی خوشحال بودین. اینم عکس اولین نقاشیت تو کلاس نقاشی.   ...
7 مرداد 1394

خاطره ثبت نام براى کلاس نقاشى

امروز دوشنبه هست,روز شنبه باهم رفتيم کلاس نقاشى ثبت نامت کنم.داشتم مدارکتو جمع ميکردم رفتى عکست رو که قاب کرديم آوردى,ميگى مامانى,خانم مدير عکس هم ميخواست برا ثبت نام,فدات شم,کلى منو خندوندى.اونقدر خوشحال بودى که نميدونستى چيکار کنى.تازه صبح هم ميگفتى مامانى خواب خوب ديدم,گفتم چه خوابى؟گفتى خواب مدرسه.قربون دلت برم که مدرسه ميخواد.خلاصه خيلى ذوق کرده بودى.بعد از ثبت نام هم اومديم بيرون,با خوشحالى ميگى مامانى ثبت نامم کردى؟ فقط نگران بودى که تنها ميمونى,اميدوارم بتونى ازم جدا بشى. دختر گلم تا حالا 4سال و5ماه سن دارى
5 مرداد 1394

سفر شمال

یه هفته پیش بود که تصمیم گرفتیم سه تایی بریم مسافرت شمال و خوش بگذرونیم. که البته هم با وجود شوهر مهربونم و دختریکی یه دونم خیلی خوش گذشت. باهم رفتیم کنار دریا که تو کلی ماسه بازی و به قول خودت sandplayکردی و خیلی خوشحال بودی تله کابین  رامسر سوار شدیم و اینم عکسهای بالای کوه وجنگل   و اینجا اسنک می خوردی که دهنت سوخت و باز گذاشتی که باد سردش کنه کوچولوی مامانی فدات شم     اینجا هم شهر بازیش بود که خوشگل مامانی از دایناسور خیلی می ترسید و هرکاری کردم دستشو بهش نزد الهی که مامانی قربونت بره ه اینجام بابایی گذاشت تورو اون بالا که ترسیده بودی این زنبوره رو خیلی دوست داشتی   ...
5 مرداد 1394

عروسک بازی

کوچولوی من بازی با عروسکاتو خیلی دوست داشتی و مدام باهاشون بازی می کردی و می گفتی اینا baby هام هستن. بعضی مواقع اونقدر سرگرم بازی با اونا می شدی که منو یادت می رفت وساعتها با عروسکات بازی می کردی و منم از فرصت استفاده می کردم و به کارام می رسیدم این عکسم وقتی توی لگن با عروسکهات بازی می کردی گرفتم   ...
24 تير 1394

زبان انگليسى

عزيزم تا حالا تونستى شعرهاى انگليسى رو تقريبا8 يا 9 تاشو کامل ياد بگيرى.خودتم خيلى بهشون علاقه نشون ميدى, حتى ميتونى جمله هاى انگليسى کوتاه,بعضا بلند هم استفاده کنى,ومن از اين بابت خيلى خوشحالم,روز به روز مىتونم شاهد پيشرفتت باشم.تا ده هم ميتونى به انگليسى هم بگى و همشمارش کنى..اميدوارم موفق باشى کوچولوى من.
23 تير 1394

ماساژ قبل از خواب

سلام,دختر عزيزم,,از وقتى که خيلى کوچولو بودى و به قول خودت ني نى بودى قبل از خواب هميشه ماساژت ميدادم تا اينکه خوابت مى برد,اينکارو خيلى دوست داشتى,البته حالا هم دوسش دارى,وقتى ميخواى بخوابى,زود بهم ميگى مامانى ماساژ ميخوام,منم که از لمس کردن بدن کوچولوت خيلى لذت مى برم, خوب همه جاتو ماساژ ميدم,تو کلى کيف مى کنى.از اينکه ماساژت بدم اصلا خسته نمى شم البته بعضى وقتها هم بابايى کلى ماساژت ميده ,بخصوص پشت گردنتو ماساژ ميده که تو اينکارو خيلى دوست دارى و گاهى به منم ميگى مثل بابايى ماساژم بده.جيگرکم من و بابايى خيلى خيلى دوستت داريم. ...
23 تير 1394