سفر شمال
یه هفته پیش بود که تصمیم گرفتیم سه تایی بریم مسافرت شمال و خوش بگذرونیم.
که البته هم با وجود شوهر مهربونم و دختریکی یه دونم خیلی خوش گذشت.
باهم رفتیم کنار دریا که تو کلی ماسه بازی و به قول خودت sandplayکردی و خیلی خوشحال بودی
تله کابین رامسر سوار شدیم و اینم عکسهای بالای کوه وجنگل
و
اینجا اسنک می خوردی که دهنت سوخت و باز گذاشتی که باد سردش کنه کوچولوی مامانی فدات شم
اینجا هم شهر بازیش بود که خوشگل مامانی از دایناسور خیلی می ترسید و هرکاری کردم دستشو بهش نزد الهی که مامانی قربونت بره
ه
اینجام بابایی گذاشت تورو اون بالا که ترسیده بودیاین زنبوره رو خیلی دوست داشتی
اینجام سوار ماشین برقی شده بودی که دیر راهش انداخت و تو عصبانی شده بودی.الهی قربون اون اخم کردنت بشم
اینجام از دایناسورا میترسیدی نزدیکشون بشی بابایی هم از دور عکستو گرفت ومنم گفتم بهت ژست بگیر و اینم ژست خوشگلته